از ساعت شش صبح بیدار شدم و با مامان و آبجی آماده شدیم راه افتادیم زودتر از آبجی طیبه ی تنبل رسیده بودیم تازه آبجی با اون کیفش که فقط یه تخت و کمدش جاش خالیه توش کلی وقتش هدر رفت! به قول خاله آلا :دی
این جا دیگه آبجی داشت مخم و می خورد!
این جا حرمه داشتم میگفتم صل علی محمد نایب مهدی آمد شعاری که پدر هر چی دشمنه در میاره!